+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۳ ساعت 17:27 توسط حامد
|
چرا غمها نمی دانند که من غمگین ترین غمگین این شهرم بیا ای دوست بامن باش که من تنهاترین تنهای این شهرم ............. ..................... ......................... ................................... ............................................ ...................................................... روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد